6 ماهه شدن رها از زبان خودش
دوستای خوبم من دیگه دارم ٦ ماهم می شه چند روزی که مامان جونم به من غذا می ده ، اون هم با قاشق ، مثل بزرگترها ، اینقدر کیف داره، فکر کنم اسمش فرنی باشه ، خیلی خوشمزه ، حالا دیگه سر سفره من هم با قاشق غدا می خورم از امروز من دیگه می خوام برم خونه مادرجونم چون که صبحها مامان جونم سر کار می ره و منو کسی نیست خونه نگه داره ، آخ جون خونه مادرجون خیلی خوش می گذره مخصوصاً اگه دیانا هم آنجا باشه . بعضی اوقات دیانا ، دختر خاله ام رو می گم، به زور می خواد پستونکمو تو دهانم کنه و من خیلی اذیت می شم ، آخه من نمی خوام پستونک بخورم دیگه . تازه بعضی اوقات هم که پستونکه خودشو پیدا ...
نویسنده :
مامان
10:28